از آنجا که علت اصلی پیدایش هر کسبوکاری ایجاد سود است، همهی افراد (اعم از حقیقی و حقوقی) که به انحای گوناگون از ادامهی فعالیت اقتصادی و ایجاد بازده مالی از آن کسبوکار بهره میبرند و عواید مالی و معنوی دریافت مینمایند، ذینفع آن کسبوکار نامیده میشوند. ذینفعان، بسته به نوع روابطشان با شرکت یا سازمان، منافع و نیازهایشان به گروههای مختلف تقسیم میشوند.
شما هم بسته به آنکه در کدام نقطه از رابطه با یک سازمان واقع میشوید (مثلاً مشتری، تأمینکننده یا سهامدار) ، لازم است برای پیشبینی اهداف و رویکردهای مالی آن سازمان که تحتتأثیر مخاطبان و صاحبان منافع آن سازمان است، به تجزیهوتحلیل شرایط پرداخته، در راستای سنجش منافع خود، تشخیص دهید آیا اهداف سازمان با نیازهای شما یا شرکت شما، بهعنوان یکی از صاحبان منافع و طرفین قرارداد همسو خواهد بود یا نه.
از دیدگاه کلیتر، سیستم مدیریت یک شرکت احتمالاً متأثر از چندین گروه مختلف از ذینفعان آن است که لزوماً هم اهداف یا نیازهای مشترک یا مشابهی ندارند؛ درواقع حتی ممکن است منافع یک گروه از ذینفعان با منافع گروه دیگر در تضاد باشد. تشخیص تأثیرات متفاوت ذینفعان مختلف، از نظر متخصصان سرمایهگذاری در هنگام تجزیهوتحلیل سیستم مدیریت یک شرکت، ملاحظات مهمی است که باید در نظر داشته باشند.
در این مقاله قصد داریم نمای کلی از گروههای اصلی ذینفعان شرکتها را بشناسیم، سپس در مورد ملاحظاتی دربارهی هرکدام از آنها هنگام تصمیم به سرمایهگذاری و تضادهای احتمالی منافع بین این گروهها صحبت نماییم.
گروههای ذینفع اصلی در یک شرکت متشکل از سهامداران، اعتباردهندگان، مدیران (مدیران اجرایی)، کارمندان، هیأتمدیره، مشتریان، تأمینکنندگان، دولتها/قانونگذاران و به طور گستردهتر، افراد و گروههای اجتماعی تحتتأثیر هستند. همانطور که گفتیم هریک از این گروهها منافع، علایق و نیازهای متفاوتی دارند که دربارهی آنها و تضاد احتمالی منافع بین آنان در بخشهای بعدی مقاله صحبت خواهیم نمود. حال میخواهیم هر یک از این گروهها را بشناسیم.
سهامداران، مالک سهام شرکتها یعنی واحدهای کوچک تشکیلدهندهی سرمایهی آن شرکتها هستند، به همین دلیل، از حقوق معینی مانند دریافت بخشی از سود شرکت تحت عنوان سود سهام و حق رأی در مورد برخی از مسائل شرکت برخوردارند. در صورت ورشکستگی شرکت، سهامداران تنها پس از پرداخت تمام مطالبات طلبکاران، وجوه باقیمانده را به نسبت تعداد سهام خود، دریافت میکنند؛ بنابراین، منافع سهامداران در گرو رشد بازده شرکت است که ارزش حقوق صاحبان سهام شرکت را به حداکثر میرساند.
همانطور که اندازهی یک شرکت بزرگتر و ساختار، عملیات و مدیریت آن پیچیدهتر میشود، اغلب سهامداران منفرد دخالت کمتری در فعالیتهای شرکت و تصمیمگیریها خواهند داشت؛ در عوض سهامداران از طریق قدرت خود برای انتخاب هیأتمدیره و رأی دادن به قطعنامههای مشخص در مجمع، در مدیریت شرکت دخالت میکنند. از هیأتمدیره انتظار میرود که نمایندهی سهامداران باشد و در راستای حفاظت از منافع آنها، در مراحلی چون انتصاب مدیران ارشد، ارائهی راهبردهای استراتژیک و نظارت بر عملکرد و مدیریت شرکت، تصمیمات صحیح در جهت منافع سهامداران اتخاذ کند.
سهامداران دارای حق رأی و بدون حق رأی: در شرکتهای سهامی عام (publicly traded companies) که تعداد سهامداران، زیاد و مالکیت پراکنده است، حق رأی در مجامع عمومی بین تعداد زیادی از سهامداران توزیع میشود. اما در برخی از شرکتها، سهامدار عمده یا بلوک سهامداران خاص ممکن است درصد بالایی از سهام را در اختیار داشته باشد که به وی حق رأی کافی برای کنترل انتخاب هیأتمدیره و تأثیرگذاری بر تصویب یا لغو یک تصمیم را در شرکت میدهد. این سهامداران بهعنوان سهامداران کنترلکننده شناخته میشوند. در مقابل، سهامداران غیرکنترلکننده (سهامداران اقلیت) نسبت بسیار کمتری از سهام موجود شرکت را در اختیار دارند، در نتیجه توانایی محدودتری برای اعمال کنترل در فعالیتهای رأیگیری خواهند داشت.
دستهی دیگر ذینفعان شرکتها که بازده شرکت برای آنها بسیار مهم است افراد و نهادهایی هستند که اعتبارات لازم را برای شرکتها فراهم میکنند و از منظر حسابداری بستانکاران شرکت محسوب میشوند. این اعتباردهندگان عمدتاً در قالب دارندگان اوراق قرضه، وام دهندگان (مثل بانکها) و تأمینکنندگان مالی شرکتها هستند. این بستانکاران در تصمیمات شرکت حق رأی ندارند (برخلاف سهامداران) و معمولاً نفوذ محدودی بر عملیات شرکت دارند، اما برای محافظت از وجوهی که در قالب اعتبار به شرکتها دادهاند، با استفاده از وثیقهها و تضمینهایی که فعالیتهای وامگیرنده را محدود میسازد، میتوانند بر فعالیت شرکت کنترل داشته باشند.
بدیهی است بستانکاران در ازای سرمایهی تأمینشده، انتظار دریافت سود و اصل سرمایه را بر اساس زمانبندی توافقشده از بدهکار خود دارند. جزئیات این پرداختها، از ابتدا بر اساس شرایط قرارداد بدهی (debt contract)، بین وامگیرنده و وامدهنده تعیین میشوند و اغلب هم مشروط به نحوهی عملکرد و سود و زیان شرکت نیستند؛ بدین ترتیب بستانکاران معمولاً فراتر از بحث دریافت سود وعدهدادهشده و پرداخت اصل بدهی، در عملکرد شرکت دخالتی ندارند. توانایی شرکت برای ایجاد جریانهای نقدی – عمدتاً از طریق عملیات خود – منبع اصلی پرداخت به بستانکاران است، در نتیجه، اعتباردهندگان عموماً ثبات در عملیات و عملکرد شرکت را برای ضمانت دریافتیهای خود ترجیح میدهند که در تضاد با منافع سهامداران است؛ زیرا سهامداران عموماً تمایل دارند ریسکهای بالاتر را در ازای پتانسیل بازده بالاتر ناشی از عملکرد قوی شرکت، تحمل کنند.
خدمات مدیران ارشد و سایر مدیران سطح بالا در شرکتها، معمولاً از طریق پرداخت حقوق، پاداشها، حقالزحمه یا جبران خدمت در قالب سهام، مزایای خاص، یا پرداختی در قالب درصدی از سود شرکت، جبران میشوند. در نتیجه مدیران انگیزه دارند تا با افزایش بازده شرکت، ارزش کل پاداش خود را به حداکثر برسانند، درعینحال از موقعیت شغلی خود نیز محافظت کنند. کارمندان سطوح پایین معمولاً به دنبال دستمزد منصفانه، شرایط کاری استاندارد، دسترسی به ترفیعات، فرصتهای ارتقای شغلی، آموزش و توسعهی مهارتها، امنیت شغلی و محیط کار ایمن و سالم هستند؛ همهی این موارد در گروی سوددهی کسبوکار و توانایی شرکت در کسب بازده مالی بیشتر است؛ پس هم مدیران و هم کارکنان، جزو ذینفعان شرکتها هستند.
هیأتمدیرهی یک شرکت توسط سهامداران، برای محافظت از منافع آنان، ارائهی راهبردهای استراتژیک و نظارت بر عملکرد مدیریت و بازده شرکت انتخاب میشوند. ساختار هیأتمدیره در شرکتها معمولاً بهصورت یکلایه یا دولایه تشکیل میشود. ساختار تکلایهای هیأتمدیره، واحدی متشکل از مدیران اجرایی و مدیران غیرموظف است. مدیران اجرایی – که گاهی «مدیران داخلی» نامیده میشوند – معمولاً همان مدیران ارشد درون شرکت هستند؛ مدیران غیرموظف – که گاهی اوقات «مدیران خارجی» نامیده میشود – اغلب کارمندان شرکت نیستند. کشورهایی که در آنها هیأتمدیرهی یکلایه رایج است عبارتاند از ایالات متحده، بریتانیا و هند.
اما ساختار هیأتمدیرهی دولایه از دو هیأت مجزا تشکیل شده است: ۱) هیأت نظارت که عمدتاً از مدیران غیرموظف تشکیل شده است و ۲) هیأت اجرایی که از مدیران اجرایی موظف تشکیل شده است. در این ساختار هیأت نظارت، بر عملکرد هیأت اجرایی نظارت دارد. این نوع هیأتمدیره در کشورهایی مانند آلمان، هلند، فنلاند و چین رایج است. در اکثر موارد برداشت از «هیأتمدیره»، همان ساختار مدیریت یکلایه (single board of directors) است و لایهی دوم در ساختار مدیریت دولایه اغلب با عنوان «هیأت نظارت» (supervisory board) بیان میشود.
مدیران، اعم از داخلی و خارجی، معمولاً افرادی با تجربهاند که بر انجام مسئولیتهای خود در قبال سهامداران و شرکت، درعینحال حفظ حسن شهرت خود در جامعهی تجاری متمرکزاند زیرا همانطور که گفتیم بخشی از منافع و عواید دریافتی مدیران مبتنی بر همین حسن شهرت و عملکرد بهینهی آنان است.
مشتریان بهعنوان مصرفکنندهی نهایی، آخرین و ملموسترین ذینفعان یک شرکت یا سازماناند؛ آنها انتظار دارند که محصولات یا خدمات شرکت، پاسخگوی نیازهای آنها باشد و باتوجهبه قیمت پرداختشده، مزایای مناسب و استانداردهای ایمنی کافی یا تضامین قابلاجرا ارائه دهد. بسته به نوع محصول یا خدمات دریافتی و مدتزمان ارتباط آنها با شرکت، مشتریان ممکن است تمایل به برخورداری از پشتیبانی مداوم، ضمانت محصول و خدمات پس از فروش داشته باشند. شرکتها نگران رضایت مشتری هستند زیرا رضایت یا عدم رضایت مشتری ارتباط مستقیم با درآمدهای فروش و سود شرکت دارد. در مقایسه با سایر گروههای ذینفع، مشتریان توجه کمتری به نحوهی عملکرد مالی شرکت دارند و تحتتأثیر آن قرار میگیرند. بااینحال، مشتریان، بهویژه آنهایی که روابط بلندمدت با شرکت دارند، معمولاً به ثبات عملکرد مالی شرکت علاقمندند.
یکدیگر از ذینفعان شرکتها تأمینکنندگان آنها هستند که مایلاند در قبال محصولات یا خدماتی که به شرکت ارائه دادهاند، طبق قرارداد یا توافق انجامشده، بهموقع مطالبات خود را دریافت کنند. تأمینکنندگان اغلب به دنبال ایجاد روابط بلندمدت با شرکتها هستند و هدفشان این است که این روابط منصفانه و شفاف باشد تا نتیجه به نفع هر دو طرف شکل گیرد. تأمینکنندگان، مانند بستانکاران (اعتباردهندگان)، به عملکرد مالی و توانایی شرکت برای ایجاد جریانهای نقدی کافی برای انجام تعهدات مالی خود توجه دارند.
دولتها و نهادهای نظارتی که وظیفهی تنظیم بازارها را برعهده دارند، به دنبال حفاظت از منافع عموم مردم و تضمین رفاه اقتصاد کشورهای خود هستند. ازآنجاییکه شرکتها در کنار عوامل دیگر، تأثیر قابلتوجهی بر تولید اقتصادی، جریان سرمایه، اشتغال و رفاه اجتماعی یک کشور دارند، لازم است تنظیمکنندگان بازار اطمینان حاصل کنند که عملکرد شرکتها با قوانین تعیینشده، سازگاری و ضمانت اجرایی داشته باشد؛ همچنین بهعنوان جمعآوریکنندهی درآمدهای مالیاتی، دولت نیز میتواند همچون یکی از سهامداران اصلی شرکت در نظر گرفته شود که به دنبال عملکرد مالی بهتر و سوددهی شرکتها است.
ذینفعان یک سازمان غیرانتفاعی با سهامداران و بستانکاران شرکتهای انتفاعی متفاوتاند. مؤسسات غیرانتفاعی سهامدار ندارند. ذینفعان آنها معمولاً شامل مدیران هیأتمدیره یا معتمدین، کارمندان، تنظیمکنندگان و قانونگذاران (regulators)، طبقات گوناگون جامعه، حامیان سازمان، اهداکنندگان و داوطلبان هستند. ذینفعان سازمانهای غیرانتفاعی عموماً بر اطمینان از اینکه سازمان به هدف موردنظر دست یابد، به نحو شایسته خدمت ارائه کند و وجوه اهدایی طبق وعده استفاده شود، متمرکز هستند.
سهامداران، اعتباردهندگان، تأمینکنندگان، مشتریان، مدیران و کارکنان علاقهی زیادی به دوام شرکت دارند زیرا همگی ذینفعان شرکتها و سازمانها هستند؛ اگر شرکت عملکرد خوبی داشته باشد، طبق توافقات و قراردادها، همگی شامل سود و دریافتهای بهموقع خواهند شد و در صورت تضعیف موقعیت مالی شرکت، منافعشان تحتتأثیر واقع خواهد شد. برخی از آنها همچون اعتباردهندگان و تأمینکنندگان و کارمندان دچار تعویق در دریافت مطالبات خود میشوند و برخی دیگر از ذینفعان همچون سهامداران و مدیرانی که بخشی از درآمدشان، درصدی از بازده ایجادشده است، با افزایش ارزش بازار سهام یک شرکت، بیشترین سود را میبرند و در صورت عملکرد ضعیف شرکت دچار ازدستدادن بخشی از درآمد یا حتی از دستدادن اصل سرمایهشان خواهند شد؛ این موضوع در مورد مدیران حتی میتواند منجر به ازدسترفتن شغل و شهرت کاریشان در سطح بازارهای مالی گردد.
از منظری دیگر علیرغم برخی اشتراکات در منافع گروههای مختلف ذینفعان، گاهی منافع برخی گروهها با برخی دیگر در تضاد واقع شود. بهعنوانمثال، ممکن است به شرکتی پیشنهاد خریدی پرریسک و پرسود ارائه شود که برای سهامداران جذاب باشد، اما منافع مدیران یا کارکنان را در حفظ شغلشان در شرکت به خطر بیندازد. در این میان تصمیماتی که توسط هیأت مدیره به تصویب میرسد باید با درنظرگرفتن کلیهی جوانب باشد تا بیشترین خدمت و پوشش را به نیازها و انتظارات ذینفعان گوناگون ارائه نماید.